مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دمی که سیـر وجـودم الـی السما می شد تـمام صـفحۀ شعـرم پُـر از خـدا می شد گـمان کنـم خبـر از یار می رسد امشب که باب فـیض الـهـی به سیـنه وا می شد به زخـم کهـنـۀ چـشـم انتـظارها دیگـر نـگــاه مــرحــمت دلــبـری دوا مـی شـد چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم که بنـد بنـد وجـودم ز هـم جــدا می شـد کـنار سـفـرۀ زیبـاتـرین مسـافـر عـرش دلـم ز پـنـجـۀ تـنـگ قــفـس رها می شد به هر نسیـم که در زلـف یـار می پـیچد به هر کـرشمه گـره ها ز کار وا می شد دراین زمانه که مردم همه غریبه شدند در این سکـوت کسی با من آشنا می شد چه بــیـقـرار دلـم مـیـل سـامــرا کـرده خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده حریم کوچک سرداب، عرش اعـلا شد نـگـار آمـد و لـبـخــنـد هـا شـکـوفـا شـد سـلام مـن به کـسی که ز کـاخ رُم آمـد بـه ریـسـمــان مـحـبـت اســیـر آقــا شـد خدا چه بخت بلندی به او عـطا فـرمود ز راه دور رسیـد و عـروس زهـرا شد عروس خانه غریب و امام خانه غریب چـقــدر شــادی این خـانـواده زیـبـا شـد نـشـستـه یک پـدری در کـنـار گهـواره تــرنــم لـب او نـغــمــه هــای لا لا شــد شهادتین به لب های او چه دیـدن داشت در ابـتـدا جـلـواتـش شـبـیـه عـیـسی شد همه ذخیرۀ حق در میان گهـواره است عصـا به دست نگهـبان خانه موسی شد صدا صـدای رســول خـداسـت می آیـد طـنـیـن یــا رب او مـثـل پـور لـیـلا شد سـتـارۀ سحـر خـانــواده سـر زده است خـلاصـۀ هـمـۀ اهــل بـیـت آمــده است دل شـکـستـه بـدانـد قــرار یعــنی چـه؟ خـبـر نـیـامـدن از تکـسـوار یعـنی چـه؟ نگـاه حضرت یعـقـوب می کـند تفـسیـر تــمـام عـمــر غـم انـتـظـار یـعـنـی چه؟ به دست بــاد سحــر بـوی پیـرهـن آیـد نـسـیـم صـبـح بـدانـد بـهـار یـعـنی چه؟ فقـط ز خـون شهـیـدان به جـلـوه می آید به تیـری از مژه طعـم شکار یعنی چه؟ ندیـده عـاشق رویت شدم که فـاش کنـم اسـیـری دل و گـیـسـوی یـار یعنی چه؟ کسی که طعـم وصالت چشیـده می داند نـگـاه مــرحمت سفــره دار یعــنی چه؟ بگـفـت سـیـد بـحـر الـعـلـوم کـی دانـیـد بــغـل گـرفـتـن قــد نــگـار یـعــنـی چـه دگــر بـرای وصــالت بهــانـه می گیرم اگر که دیـر بیـایی ز غصـه می مـیـرم ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم خـوشم اگر چه غـریـبم ولی تو را دارم تـمام سـوز دل من ز نـاله های شماست ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم گـدایـی در این خـانـه آرزوی من است ز نــام تــوست اگــر زرّه ای بـهــا دارم الا امــیـر ســحـر ای مــسـافــر زهــرا امـیـد وصل تو را بیـن هــر دعــا دارم بـیــا و نــامـۀ اعـمال من مــرور نکـن که بــر جبین عــرق شـرم از شما دارم به کام خـویش چـشیـدم غــم جـدایی را امــیــد رحــمــتــی از یــار آشــنـا دارم بــیــا مـیـان قــنـوتـت مرا ز یـاد مــبـر کـه احـتـیـاج شـدیـدی بر این دعـا دارم به آه نیمه شب تو قـسم عـنـایـت توست اگــر زبــان مـنــاجــات بــا خـــدا دارم قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین هــوای بـوسه ای از خـاک کـربلا دارم چه می شود به نگاهی دلم تکـان بدهی چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی رسیـدی و دل ما غـرق نـور کردی تو کـلیـم گـشتی و جلـوه به طور کردی تو شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون ز بس مصیبت کـوچه مـرور کردی تو همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا ز کـوچـه های مـدیـنه عـبـور کـردی تو درآن دمی که به هم خورد گیسوان حسین دل شکـستــه مـادر صـبـور کـردی تـو تـمام حـاجـتـم این است با دلی پُـر درد تو را به حق اسیـری عـمه ات بـرگـرد |